1 جا[ئ]ت سلیمان یوم العرض قبّرةٌ اتت برجل جراد کان فی فیها
2 ترنّمت بلطیف القول اذ نطقت انّ الهدایا علی مقدار مُهدیها
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آتش نزند در دل ما الّا او کوته نکند منزل ما الّا او
2 گر جمله جهانیان طبیبم گردند حل می نکند مشکل ما الّا او
1 ای دل صفت جمال او نتوان گفت وز مرتبهٔ کمال او نتوان گفت
2 هر چند مقرّبی ولی از هیبت هرگز سخن وصال او نتوان گفت
1 خواهی که ببینی دل کارآگه را و از خود به خدا عیان ببینی ره را
2 بر تخت درون نشان به شمشیر زبان شاهنشه لا اله الّا الله را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **