- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طبیب درد دلم را دوا نخواهد کرد امید ما ز لب خود روا نخواهد کرد
2 بسی امید مرا داد بر وفا چه کنم عجب گر آن بت سرکش جفا نخواهد کرد
3 چنین که من اثر وصل او همی بینم به قول خویش همانا وفا نخواهد کرد
4 گرفت دامن وصلش به صد امید دلم یقین که دست طلب زو رها نخواهد کرد
5 اگرچه هست بلای دل من آن بالا دل ضعیف به ترک بلا نخواهد کرد
6 به درد هجر گرفتارم آن صنم زین بیش مگر به درد و غمم مبتلا نخواهد کرد
7 مرا چو جان جهان و جهان جانست او یقین که جان ز جهانی جدا نخواهد کرد