- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طبیب عشق به خون گو بساز شربت عاشق که نیست در خور بیمار جز غذای موافق
2 از آن متاع که عاشق بیار خویش فرستد مراست جانی و آن نیز نیست تحفه لایق
3 رقیب سعی نماید چو غمزه نو بخونم بود موافق غماز فکر و رأی منافق
4 دلم به زلف تو چون پی برد به سر میانت که کس به ذهن پریشان نکرد فهم دقایق
5 اگر دهان تو گویند هست و نیست ز تنگی نه کاذبند درین نکته عاشقان و نه صادق
6 پزم خیال تجرده ولی ز زلف بتانم در آمدست به گردن هزار گونه علایق
7 کمال روی تو دید و ز شوق در سخن آمد شود هر آینه طوطی ز عکس آینه ناطق