1 طبیب از درد میپرسد من از درمان درد اما نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمان است
2 دلیل ناتوانی در طریق عشق بس باشد بهر گامی که ضعف افکندت از پا کوی جانان است
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 هر کرا دل با خدای مطلق است ناخدا موج است و دریا زورق است
2 غرقه در دریا همی جوید کنار چون کند آن کو بخود مستغرق است