1 آن قوم که دین عشقکیشان دارند بر چرخ، ز اهل قدس، خویشان دارند
2 آنها که هوس را بت خود ساختهاند ایشان دانند و آنچه ایشان دارند
1 داده عشقم باده نابی که میسوزد مرا خوردهام از جام خضر آبی که میسوزد مرا
2 شب فغانم رفته بود از یاد مطرب صبحدم زد به تار چنگ مضرابی که میسوزد مرا
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد