- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جماعتی که محبت ز فطرت آوردند شرابِ شوق به جامِ یگانگی خوردند
2 عدو مبین که یکیاند جمله در توحید بدان دلیل که فرمانبرانِ یک مردند
3 تو نیز سجدهء بت کن به طوع اگر بینی که اقتدا به کنشت و کلیسیا کردند
4 ازین گروه کسانی شدند سویِ بهشت که سایه بر سرِ طوبا به حسن گستردند
5 به چشمِ خوار مبین جانبِ عزیزانی که دایگانِ ازلشان به عشق پروردند
6 مسیحِ دور کمالاند در سلوک چو خضر نشسته ساکن و در بر و بحر میگردند
7 امیدِشان نه به درمان و بیمِشان نه به درد نه کس ز خویش نه خویش از کسی بیازردند
8 سموم شوق نیفتاد در فسردهدلان چو سوزِ عشق ندارند خام و دل سردند
9 نزاریا به تکلّف طریقِ عشق مرو که طالبانِ بقا سالکان پُر دردند
10 اگرچه محتملِ کَون و کثرتِ عددند چو بنگری به حقیقت به ذاتِ او فردند