1 قومی که حقست قبلهٔ همتشان تا سر داری مکش سر از خدمتشان
2 آنرا که چشیده زهر آفاق زدهر خاصیت تریاق دهد صحبتشان
1 گریم زغم تو زار و گویی زرقست چون زرق بود که دیده در خون غرقست
2 تو پنداری که هر دلی چون دل تست نینی صنما میان دلها فرقست
1 گر بر در دیر مینشانی ما را گر در ره کعبه میدوانی ما را
2 اینها همگی لازمهٔ هستی ماست خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
1 بیطاعت حق بهشت و رضوان مطلب بیخاتم دین ملک سلیمان مطلب
2 گر منزلت هر دو جهان میخواهی آزار دل هیچ مسلمان مطلب
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما