1 «رهی را، هست عرضی بر جنابت که بالاتر ازین زرین قباب است»
2 «برای بره موعود دیروز دلش در آتش حسرت کباب است»
3 «نمیداند تمنای وصالش درین ایام تعجیل و شتاب است»
4 «پس از یک سال میباید رسیدن که گویا این حمل آن آفتاب است»
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر سرو به بیند قدرعنای فرامرز از پا فتد و بوسه زند پای فرامرز
2 نه سرو بود در همه تبریز و نه شمشاد از شرم قد و قامت زیبای فرامرز
1 چون سال بر هزار و دو صد رفت و سی و هفت قیصر بشد ز فتح علی شاه زرم خواه
2 عباس شه ز امر ملک شد به مرز روم زین توپ صد گرفت به یک حمله زان سپاه
1 روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازی گر ازین بازی چه ها بسیار دارد
2 مهر اگر آرد بسی بی جا و بی هنگام آرد قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به