- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
2 خاک رهش شدیم که بوسیم پای او از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
3 ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر چون هرگز التفات بدین سیم و زر نکرد
4 تا در رخش نظر نکنم هرگزم ندید جایی که روی خویش به سوی دگر نکرد
5 بر خاک ره نشان کف پای نازکش روشندلی ندید که کحل بصر نکرد
6 می خواست تن که همره جان از پیش رود جان خود چنان برفت که تن را خبر نکرد
7 شد خاک بر درش سر جامی ولی هنوز سودای پای بوس وی از سر بدر نکرد