سر گذشت آدم اندر از اقبال لاهوری جاویدنامه 20

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

سر گذشت آدم اندر شرق و غرب

1 سر گذشت آدم اندر شرق و غرب بهر خاکی فتنه های حرب و ضرب

2 یک عروس و شوهر او ما همه آن فسونگر بی همه هم با همه

3 عشوه های او همه مکر و فن است نی از آن تو نه از آن من است

4 در نسازد با تو این سنگ و حجر این ز اسباب حضر تو در سفر

5 اختلاط خفته و بیدار چیست ثابتی را کار با سیار چیست

6 حق زمین را جز متاع ما نگفت این متاع بی بها مفت است مفت

7 ده خدایا نکته ئی از من پذیر رزق و گور از وی بگیر او را مگیر

8 صحبتش تا کی تو بود و او نبود تو وجود و او نمود بی وجود

9 تو عقابی طایف افلاک شو بال و پر بگشا و پاک از خاک شو

10 باطن «الارض ﷲ» ظاهر است هر که این ظاهر نبیند کافر است

11 من نگویم در گذر از کاخ و کوی دولت تست این جهان رنگ و بوی

12 دانه دانه گوهر از خاکش بگیر صید چون شاهین ز افلاکش بگیر

13 تیشهٔ خود را به کهسارش بزن نوری از خود گیر و بر نارش بزن

14 از طریق آزری بیگانه باش بر مراد خود جهان نو تراش

15 دل به رنگ و بوی و کاخ و کو مده دل حریم اوست جز با او مده

16 مردن بی برگ و بی گور و کفن گم شدن در نقره و فرزند و زن

17 هر که حرف لااله از بر کند عالمی را گم بخویش اندر کند

18 فقر جوع و رقص و عریانی کجاست؟ فقر سلطانی است رهبانی کجاست؟

عکس نوشته
کامنت
comment