- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم بر لب رسید جان و به جانان نمیرسیم
2 گر رهروان به کعبهٔ مقصود میرسند ما جز به خارهای مغیلان نمیرسیم
3 آنانکه راه عشق سپردند پیش از این شبگیر کردهاند به ایشان نمیرسیم
4 ایشان مقیم در حرم وصل ماندهاند ما سعی میکنیم و به دربان نمیرسیم
5 بویی ز عود میشنود جان ما ولی در کُنْهِ کار مجمرهگردان نمیرسیم
6 چون صبح در صفا نفس صدق میزنیم لیکن به آفتاب درخشان نمیرسیم
7 در مسکنت چو پیرو سلمان نمیشویم در سلطنت به جاه سلیمان نمیرسیم
8 همچون عبید واله و حیران بماندهایم در سر کارخانهٔ یزدان نمیرسیم