- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صاحبا شوکت دی ماه بان پایه رسید که زحل کرسی نه پایه به هیزم بفروخت
2 بر قد هیچکس ایام قبایی نبرید که طمع چشمه خورشید بان چشم ندوخت
3 میکند باد برفتن حرکتهای خنک مگر این شیوه ز زهاد ریایی آموخت
4 با همه ذوق درون گرم نشد وقت کمال تا که در خلوت او دمبدم آتش نفروخت
5 بر سر نقده وامی بدعاگو بفرست پاره هیزم و انگار که آن نیز بسوخت