- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
آن یکی در حرارت عشق از این علائق و عوائق دورست و در پردۀ نور خود مستورست او را با وصال و فراق کاری نیست و این صفات گرد سرادقات وجود او نگردد: ,
2 عشقست که دلیل راحت جان منست در هستی او قوت ارکان منست
3 دردی که از او برین دلم میباشد من درد نخوانمش که درمان منست
اَلْعِشقُ جُنونٌ الهی الْعِشْقُ بَحْرُ الْبَلاءَ وَبَلاءٌ وَکُلّهُ عَزِّ چون عشق نشان بی نشانیست او را بوصال و فراق چه تعلق ,
5 عشقست نشان بی نشانی از خود چو برون شوی بدانی
حقیقت درین معنی آنست که وصال وصف معشوق است و فراق نعت عاشق مگر در اوان حال که صفات عاشق در عاشق فانی شود در محور وهم او باقی بوصف معشوق شودو وصل سازگار عاشق و روی معشوق بدو آرد تا این خود نماند و صفت با موصوف نیست شود و ساز وصال معشوق هم معشوق شود قلم اینجا رسید و سر بشکست. ,