1 آن یکی در مجالی اشیا به صفت های حق بود بینا
2 هر چه بیند به معنی صفتی گردد او را سبیل معرفتی
3 صد هزار آینه ست در نظرش به صفات خدای راهبرش
4 گر چه برده ست ره به کشف صفات بی خبر باشد از تجلی ذات
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام