1 آن یکی در مجالی اشیا به صفت های حق بود بینا
2 هر چه بیند به معنی صفتی گردد او را سبیل معرفتی
3 صد هزار آینه ست در نظرش به صفات خدای راهبرش
4 گر چه برده ست ره به کشف صفات بی خبر باشد از تجلی ذات
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی