1 آن یکی در مجالی اشیا به صفت های حق بود بینا
2 هر چه بیند به معنی صفتی گردد او را سبیل معرفتی
3 صد هزار آینه ست در نظرش به صفات خدای راهبرش
4 گر چه برده ست ره به کشف صفات بی خبر باشد از تجلی ذات
1 شب که از هر کار دل پرداختی با حریفان نرد عشرت باختی
2 بزمگاهی چون بهشت آراستی مطربان حور پیکر خواستی
1 ای که در دولت دین کم زنی چند دم از نسبت آدم زنی
2 آدمی آنست که دینی در اوست محو گمان کرده یقینی دراوست
1 پیش شیخی رفت آن مرد فضول بهر بی فرزندیش خاطر ملول
2 گفت با من دار شیخا همتی تا ببخشد کردگارم دولتی