-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دگر دل بهر بدنامی ره تدبیر میگیرد جنون من خبر از ناله زنجیر میگیرد
2 جهان آرزو را چون منی ناکام مییابد که بیخ بختم آب از شعله شمشیر میگیرد
3 اثر هم بهر آهم ادعای سرکشی دارد گمان کرده است نفرین ضعیفان دربرمیگیرد
4 عجب کج بخت افتاده است آسایش که هر ساعت سر راهی ز دوری بر فراز شیر میگیرد
5 خراب عشق آبادی نمیفهمید بلی عاشق چسان بر دوش بار منت تعمیر میگیرد
6 دو روز عمر را ضایع مکن گویا نمیدانی که این دولت اجل هم از جوان هم پیر میگیرد
7 سراپا میشود اندام (صامت) شعله آتش ز درد دل قلم چون از پی تحریر میگیرد