-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن یکی پرسید از عباسه باز گفت ای نطقت کلید گنج راز
2 نیست کس از سیم داران مونست می نیاید خواجهٔ در مجلست
3 گفت کی آید بر من سیم دار کز منش بر هم نماند کار و بار
4 سیم داری کو بمجلس آیدم گر همه چون زر بود مس آیدم
5 جیب در گردن رسن گردانمش پیرهن در بر کفن گردانمش
6 از زفان من بچشم سیم دار چون لحد گردد سرای زرنگار
7 عیب او پوشید نتوانم برو دین او را کفر گردانم برو
8 این چنین کس کی کند رغبت بمن کی درست آید چنین نسبت بمن
9 سوی هر ظالم بود رغبت ترا کی توان کردن بمن نسبت ترا
10 درگه ظالم چه جای مؤمن است هرکه در آتش رود ناایمن است