1 سرور عادیان سر غولان آن که نبود به هیاتش دگری
2 وان بزرگ شترلبان که بود پیش او صد نواله ماحضری
3 بودی او را برادر کوچک دادی ار عوج را خدا پسری
4 قلب بسیار بوده رد عالم لیک از وی نبوده قلب تری
5 خر دزدیده رنگ کرده فروخت کس به این رنگ دیده دزد خری
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 وصلم نصیب شد ز مددکاری رقیب یاران مفید بود بسی یاری رقیب
2 در شاه راه عشق کشیدم ز پای دل صد خار غم به قوت غمخواری رقیب
1 حسن تو چند زینت هر انجمن بود روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
2 تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
1 من و دیدن رقیبان هوسناک تو را رو که تا دم زدهام سوختهام پاک تو را
2 من که از دست تو صد تیغ به دل خواهم زد به که بیرون فکنم از دل صد چاک تو را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به