-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترتیب ملک و قاعده حلم و رسم داد عبدالحمید احمد عبدالصمد نهاد
2 رایش به مشرق اندر جرمی منور است خورشید از او برآید هر روز بامداد
3 بی حلم او بطبع بپرد چو باد خاک بی امر او ز جای نجنبد چو خاک باد
4 عقل اوستاد اوست ولیکن کفایتش بگذشت از آنچه حاجتش آید به اوستاد
5 زو بختیارتر به فلک بر فلک نبود زو نامدارتر به جهان در جهان نزاد
6 برخاست بخل و خواست که با جود برزند چون دست او بدید ز پای اندر اوفتاد
7 بنمود خاصیت به هوا کف راد او ابر از هوا درآمد و باران در ایستاد
8 یارب گشاد دار همه ساله کار او چونان که کار غزو به شاه جهان گشاد
9 این عز و این بزرگی و این جاه وین جمال تا چرخ پایدار بود پایدار باد