- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسته از قید مذاهب دست در مولا زدیم راه ها مسدود چون دیدیم بر دریا زدیم
2 قابل یک چشم دیدن هم نبود این خاکدان چشمکی از دور همچون برق بر دنیا زدیم
3 دست سعی ما نشد هرگز به ساحل آشنا هر قدر در بحر غم چون موج دست و پا زدیم
4 گشته دورانی که از لخت دلم خواهد کباب با کسی کز گر مخویی روز و شب صهبا زدیم
5 فوج غم بر خاطر مسرور ما دستی نیافت تا به دامان توکل دست استغنا زدیم
6 یک صدای آشنا هرگز به گوش ما نخورد حلقه چندانی که جویا بر در دلها زدیم