- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ستم آخر شد و بیداد به بنیاد آمد نوبت رحمت و فضل و کرم و داد آمد
2 خجل آن بنده که از بند تو آزادی جست خرم آن صید که از قید تو آزاد آمد
3 در وفای تو زهی شکر که سر رفت بخاک در هوایت چه غم از دست که بر باد آمد
4 خردسالی که فروغ رخش از نور خداست چه عجب بر وی اگر خرده بر استاد آمد
5 عجبی نیست بمشاطه اگر گیرد عیب آنکه آراسته از حسن خدا داد آمد
6 پرده افتاد و دگر حاجت مشاطه نماند شیشه بر سنگ شد و تیشه به بنیاد آمد
7 آمد از خاک درت سر خوش و سر مست نشاط دل نیاورد که گویم ز تو دلشاد آمد