1 گر ستم میرسد از غیر ترا باک مدار که مرا تجربه افتاد درین کار بسی
2 او نماند ابدا ظالم و تو مظلومش که بد و نیک بیک حال ندیدست کسی
3 چون بد و نیک سر انجام فنا خواهد شد جز نکوئی مکن ار هست ترا دسترسی
1 بار دگر زمانه مراد دلم بداد گردون ز کار بسته من بندها گشاد
2 هر چند یکدو روز ز گلزار مکرمت دورم فکند و بر سر آن خارها نهاد
1 دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
2 منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار
1 ای کرمت نظم داده کار جهانرا والی اقلیم جسم ساخته جانرا
2 داده شتاب و درنگ از ره حکمت قدرت تو هیأت زمین و زمانرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به