1 ای یگانه گوهر سلک وجود دومین نقش خوش کلک وجود
2 می ندانم اولی یا آخری جز یکی از هر که گویم برتری
3 هر دو چشم منکرانت کور بود ورنه ذاتت را دو عالم نور بود
4 مهر با هر ذره پرتو افکن است کوری هر کور را ببیند روشن است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هم سبزه سر زد از چمن و هم سمن ز شاخ ساقی بساط باده به بستان ببر ز کاخ
2 فرصت مده زکف که دوا می نمیکند این می درون شیشه و این گل فراز شاخ
1 درد ما را نوبت بهبودی است وین غم ما آیت خشنودی است
2 باز گشتستم ز سودای جهان سودما بر کف یکی بی سودی است
1 شمیم باد بهاری ببین و فیض سحاب ببوی طره ی ساقی بگیر جام شراب
2 بس است جلوه ی این دشمنان دوست نما بیا که برفکنیم از جمال دوست نقاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به