1 ای یگانه گوهر سلک وجود دومین نقش خوش کلک وجود
2 می ندانم اولی یا آخری جز یکی از هر که گویم برتری
3 هر دو چشم منکرانت کور بود ورنه ذاتت را دو عالم نور بود
4 مهر با هر ذره پرتو افکن است کوری هر کور را ببیند روشن است
1 این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست
2 خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست
1 بهر جا بنگرم بالا و گرپست نبینم در دو عالم جز یکی هست
2 درون خانه و بیرون در اوست هم او خود حلقه بر در زد هم او بست
1 من و از خون دل پیمانهای چند تو و پیمانه با بیگانهای چند
2 به پیشت درد دل میگویم افسوس که در گوشت بود افسانهای چند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به