آن که تسبیح حصا بر صدق او از جامی دیوان اشعار 1

آن که تسبیح حصا بر صدق او آمد گوا

1 آن که تسبیح حصا بر صدق او آمد گوا گاه احصای ثنایت گفته لا احصی ثنا

2 چون درین احصا حصاآسا نیم گویا به صدق به که بندم راه گویایی چو صدیق از حصا

3 عد نعمایت چه حد من چو حکمت درازل ساخت شرط « ان تعدوا» را ز« لا تحصوا» جزا

4 تاج استغنا و نعلین سلوک راه فقر دادیم غرقم در انعام تو از سر تا به پا

5 هر سر مو بر تن ار گردد زبانی شکر گوی کی توانم کردن از شکرت سر مویی ادا

6 شکر هر نعمت چو باشد نعمت دیگر خرد غیر عجز این راه را مشکل که یابد منتها

7 باشد از ادراک ما تا ذات تو صد ساله راه وانقدر دیگر بود از نطق تا ادراک ما

8 چون بود از نطق ما تا ذات تو راه این همه وصف ذاتت حدنطق ما کجا باشد کجا

9 گر زبان خود به کام اندر کشد جامی رواست چون نگردد از زبان در وصف تو کامش روا

عکس نوشته
کامنت
comment