1 آنی که کفت ضامن ارزاق آمد آنی که درت قبلهٔ آفاق آمد
2 مقصود جهان تو بودی آخر به وجود اول حسن علی اسحق آمد
1 دلا در عاشقی جانی زیانگیر وگرنه جای بازی نیست جانگیر
2 جهان عاشقی پایان ندارد اگر جانت همی باید جهانگیر
1 جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست کامروز بر آنم که نه دل نقطهٔ خالیست
2 در آرزوی خواب شب از بهر خیالت حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست
1 گر باز دگرباره ببینم مگر اورا دارم ز سر شادی بر فرق سر او را
2 با من چو سخن گوید جز تلخ نگوید تلخ از چه سبب گوید چندین شکر او را