1 آنکه گردون فراشت و انجم کرد عقل و روح آفرید و مردم کرد
2 رشتهٔ کاینات در هم بست پس سر رشته در میان گم کرد
1 ای ترک چشم مستت بیمار خانهٔ دل زلف تو دام جانها خال تو دانهٔ دل
2 آنجا که ترک چشمت شست جفا گشاید تیر بلا نیاید جز بر نشانهٔ دل
1 حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست وز روزگار بهره به جز از ملال نیست
2 نقش سه شش طلب مکن از کعبتین دهر کین نقش پنج روزه برون از خیال نیست
1 یارب از کرده به لطف تو پناه آوردیم به امید کرمت روی به راه آوردیم
2 بر سر نفس بدآموز که شیطان رهست از ندامت حشر از تو به سپاه آوردیم