- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه انداخت ز پایم چو سر زلف دراز باربش در دل بیرحم وفائی انداز
2 بازی طفل به خاک است و بنم شاهد طفل ای اجل زودترم بر در او خاک بساز
3 مرغ روحم به تو خود را بنماید پس مرگ تا به تیر افکندم غمزة صیاد تو باز
4 هر درختی که برآید بر کوی بتان میوه او همه شیوه است گل او همه ناز
5 دانه اشکه نگر گونه و رخساره ببین نازنینی تو و ما را به تو صد گونه نیاز
6 در ازل دل به تو شطرنج تعلق می باخت عشق بازی من از امروز نکردم آغاز
7 دل گرو بست به او هر که نظر باخت کمال به حریفی که دو رخ دارد و تو هیچ مباز