آنکه انداخت ز پایم چو سر از کمال خجندی غزل 595

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

آنکه انداخت ز پایم چو سر زلف دراز

1 آنکه انداخت ز پایم چو سر زلف دراز باربش در دل بیرحم وفائی انداز

2 بازی طفل به خاک است و بنم شاهد طفل ای اجل زودترم بر در او خاک بساز

3 مرغ روحم به تو خود را بنماید پس مرگ تا به تیر افکندم غمزة صیاد تو باز

4 هر درختی که برآید بر کوی بتان میوه او همه شیوه است گل او همه ناز

5 دانه اشکه نگر گونه و رخساره ببین نازنینی تو و ما را به تو صد گونه نیاز

6 در ازل دل به تو شطرنج تعلق می باخت عشق بازی من از امروز نکردم آغاز

7 دل گرو بست به او هر که نظر باخت کمال به حریفی که دو رخ دارد و تو هیچ مباز

عکس نوشته
کامنت
comment