کسی که تخم غمت در میان از جهان ملک خاتون غزل 447

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

کسی که تخم غمت در میان جان کارد

1 کسی که تخم غمت در میان جان کارد روا بود که جهان را ز یاد بگذارد

2 مکن ستم تو از این بیش نور دیده ی من که دیده ام ز فراق رخ تو خون بارد

3 طریق دلبر من دلبریست باکی نیست ولی چو برد دلم را بگو نگه دارد

4 دلم ببرد و به غم داد و قصد دینم کرد به غیر دلبر عیار من که آن دارد

5 اگر به رهگذرم بیند آن جفاپیشه ز ره بگردد و ما را ندیده انگارد

6 اگر شبی به وصالم نوازد او چه شود ز جان من ستم روز هجر بردارد

7 تفاوتی نکند گر ز روی لطف و کرم دمی ز صحبت و عهد قدیم یاد آرد

8 اگر به خاطرش آید که بگذرد بر ما یقین ز طالع خویشم که بخت نگذارد

9 بهر ستم که کند بر دلم که دامن دوست ز دست ما نگذاریم او چه پندارد

عکس نوشته
کامنت
comment