-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همان که چشم تو را طرز دلربایی داد دل مرا به نگاه تو آشنایی داد
2 پس از شکستن دل کام دادیام آری به تن درست نباید که مومیایی داد
3 به یاد شمع رخت آهی از دلم سر زد که در دل شب تاریک روشنایی داد
4 نهاد عمر من آن روز زد به کوتاهی که کام بوالهوسان زلفت از رسایی داد
5 چه شاهدی تو که زاهد به یک کرشمهٔ تو متاع تقوی و کالای پارسایی داد
6 کجا به شاهی کونین سر فرود آرد کسی که عشق تواش منصب گدایی داد
7 اگر نه با تو یک پردهاش فلک پرورد پس از برای چه گل بوی بی وفایی داد
8 چنان ز زلف تو مرغ دلم به دام افتاد که گر بمیرد نتوانمش رهایی داد
9 سزای من که دمی خرم از وصال شدم هزار مرتبه عشق از غم جدایی داد
10 به صیدگاه محبت دل فروغی را غزال چشم تو ذوق غزل سرایی داد