1 آن کس که لبت دید تو را جان گفته ست وان کس که رخت، مهر درخشان گفته ست
2 القصه جهان حسن تو بسیار است هر کس ز تو هر چه دیده است آن گفته ست
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان