1 آن راکه گنج معرفت کردگار هست بیاختیار ذکر خدا سرکند همی
2 وان راکه نیست معرفت ذکرکردگار از روی اختیار مکرّر کند همی
3 آن ذکر بهر حق کند اینیک برای خلق کی این دو را خدای برابر کند همی
1 آن کیست که باز آمد و در بزم نظر کرد جان و دل ما از نظری زیر و زبر کرد
2 آن برق یمانستکه افتاد به خرمن یا صاعقهیی بود که بر کوه گذر کرد
1 دوش برگردون بسی تابان شهاب آمد پدید بس درخشان موج زین دریای آب آمد پدید
2 تخت شاهنشاه ایرانست گفتی آسمان بسکه از انجم درو در خوشاب آمد پدید
1 در شب عید آن سمن عذار سمنبر با دو غلام سیه درآمدم از در
2 هر دو غلامش به نام عنبر و ریحان یعنی زلف سیاه و خط معنبر