1 آن که کمتر شنید پند پدر روزگارش زیاده پند دهد
2 وان که را روزگار پند نداد تیغ زهر آبداده پند دهد
1 شب چو دیوان به حصار فلکی راه زدند اختران میخ بر این برشده درگاه زدند
2 راهداران فلک بر گذر راهزنان به فراخای جهان ژرف یکی چاه زدند
1 به هوس بردم سی روز مه روزه بسر که یکی بوسه زنم بر لب آن ترک پسر
2 خواهم اول ز دو نوشین لب او بوسهٔ عید زان سپس خواهم ازو بوسهٔ سی روزدگر
1 بگرفت شب ز چهرهٔ انجم نقابها آشفته شد به دیدهٔ عشاق خوابها
2 استارگان تافته بر چرخ لاجورد چونان که اندر آب ز باران حبابها