-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه گل را غیرت از لطف تن او خاسته ست چاک جیب غنچه از پیراهن او خاسته ست
2 می رود دامن کشان چون گل بهاران وین همه لاله و نسرین به باغ از دامن او خاسته ست
3 کی شود سوز قتلیش کشته زیر تیره خاک زانکه این آتش ز جان روشن او خاسته ست
4 چون تواند عاشق از طوق وفایش سر کشید قمری آسا طوق او از گردن او خاسته ست
5 چشمه چشمه زخم تیرش بر تن من گشته چشم هرکجا گردی ز راه توسن او خاسته ست
6 شهر پر غوغا شده ست از فتنه مردم کشان این همه فتنه زچشم پر فن او خاسته ست
7 از شکاف سینه جامی می کشد هر لحظه آه آتشی دارد که دود از روزن او خاسته ست