- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است میتواند کرد با او آن چه با من کرده است
2 عنقریب از گریه نابینا چو دیگر چشمهاست دیدهای کان سست عهد امروز روشن کرده است
3 کرده در چشم رقیب بوم سیرت آشیان شاهباز من عجب جائی نشیمن کرده است
4 یک جهت تا دیدهام با غیر آن بیدرد را غیرتم از صد جهت راضی به مردن کرده است
5 مردهٔ ما راهنوز از اختلاط اوست عار کان مسیحا دم ز وصلش روح در تن کرده است
6 وه که شد آلوده دامان آن که در تمکین حسن خنده بر مستوری صد پاکدامن کرده است
7 محتشم رخش ترقی بین که آن رعنا سوار آهوی شیرافکنش را روبه افکن کرده است