1 آن کس که زبان نهاد اندر دهنم جا داد چو عندلیب اندر چمنم
2 مأمور نموده است از صبح ازل تا شام ابد به مدحت پنج تنم
1 هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد مران ای ساربان محمل که امشب کاروان گم شد
2 مگر مرغی رها گردید از کنج قفس دیگر که از نالیدن او دست و پای باغبان گم شد
1 خانه سحر آفرین باز پی فتح باب کرد موشح ورق ساخت مزین کتاب
2 مدح حبیب خدا منقبت مصطفی گفت بر مرد و زن خواند بر شیخ و شاب