ای که دل دارد بسی بر از جهان ملک خاتون غزل 1213

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای که دل دارد بسی بر روی جانان آرزو

1 ای که دل دارد بسی بر روی جانان آرزو چون کسی کاو درد یابد سوی درمان آرزو

2 گرچه بی سامانم از تو وصل می خواهم شبی زانکه می دانم که دارد سر به سامان آرزو

3 آرزوی من به خاک پای تو دانی که چیست همچو تشنه کاو برد بر آب حیوان آرزو

4 آرزومندم چنان بر روی شهرآرای تو مرده را بینی که چون باشد سوی جان آرزو

5 بس بکوشیدم که رویت باز بینم دلبرا برنیاید هیچ کامی بنده را زان آرزو

6 صبر از حد رفت و جان آمد به لب از جور یار هیچ می دانی چه دارد دل ز جانان آرزو

7 موسم گل در بهار اندر چمن هرسو چمان بر لب جویی کند سر وی خرامان آرزو

8 گر ندارد با جهان میلی نگار بی وفا دیده باری بر رخت دارد فراوان آرزو

عکس نوشته
کامنت
comment