- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که دل طرف زلف یار میکشدش اگر فکند در آن حلقه دست می رسدش
2 رخ تو سوخت به خط جان و دودها برخاست دگر ز خال معنبر چه داغ مینهدش
3 کمند موی تو افتاده در قفا چه نکوست چو نیک بود کسی در قفا نگفت بدش
4 تو صیدگبر و رها کن به دیگری که کشد که زنده تر شود ار می کشی به دست خودش
5 دهان تنگ شکرخند او چنان کردند پر از شکر که ز لب ها نبات می دمش
6 به پای سر عاشق آنچنان که فتاد ز پا چگونه نیفتد که بخت زد لگدش
7 دل کمال بنازو کرشمه بستد و گفت که باز با تو دهم لیک دل نمی دهش