1 ای آن که ز هر تعلفت انکارست انکار تو از نهایت پندارست
2 چون سرو به حال خویش پرداز و ببین آزادگیات را چه گره در کار است
1 دوران نگر که سینهاش از کینه صاف نیست جز شیشه در میان دگری سینه صاف نیست
2 تا کی خیال روی تو را در بغل کشد؟ هرگز دلم ز رشک به آیینه صاف نیست
1 به هیچ، ناخن ما را کی اعتبار کند؟ مگر به زلف تو دندان شانه کار کند
2 مرا چو شیشه خالی، کدام رنگ و چه بوی بیار می که خزان مرا بهار کند
1 می دید رویت آینه و دیده برنداشت خشنود شد دلم که ز مهرت خبر نداشت
2 برگ گلی نبرد صبا از چمن برون کز درد، بلبلی ز پیاش ناله برنداشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به