- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسیکه دل ز سر زلف مشکسای تو بست امید جان به لب لعل جانفزای تو بست
2 غریب کوی تو شد دل بپرس گه گاهش چرا که رخت سفر از وطن برای تو بست
3 نگر تموج خون خواست نقش بند ازل چه نقش هاست که بر لعل گون قبای تو بست
4 کشای چشم ترحم به سوی مقتولت که دیده از چمن دهر از جفای تو بست
5 به باغ وصل مکن دلکشای بیش ای گل چو غنچه هر که گره در دل هوای تو بست
6 چراست پای تو خون مرغ نامه بر گویا سپهر نامه خونین دلم به پای تو بست
7 به شام هجر چو پروانه سوختی فانی مگر که شمع سپاه از پی فنای تو بست