کسیکه دل ز سر زلف مشکسای تو بست از امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

کسیکه دل ز سر زلف مشکسای تو بست

1 کسیکه دل ز سر زلف مشکسای تو بست امید جان به لب لعل جانفزای تو بست

2 غریب کوی تو شد دل بپرس گه گاهش چرا که رخت سفر از وطن برای تو بست

3 نگر تموج خون خواست نقش بند ازل چه نقش هاست که بر لعل گون قبای تو بست

4 کشای چشم ترحم به سوی مقتولت که دیده از چمن دهر از جفای تو بست

5 به باغ وصل مکن دلکشای بیش ای گل چو غنچه هر که گره در دل هوای تو بست

6 چراست پای تو خون مرغ نامه بر گویا سپهر نامه خونین دلم به پای تو بست

7 به شام هجر چو پروانه سوختی فانی مگر که شمع سپاه از پی فنای تو بست

عکس نوشته