-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن که تیغ مهر او در سینه صد چاکم زند کشته آنم که چون مه خیمه بر خاکم زند
2 شویم از خون جگر گر صد رقم هر دم قلم جز خیال خط او بر لوح ادراکم زند
3 گرچه باغی ام خزان دیده، شوم رشک بهار ابر لطفش گر نمی بر خار و خاشاکم زند
4 جز هوس نبود حجاب راه گو از برق عشق لمعه ای کآتش درین جان هوسناکم زند
5 زان بهار لطف خواهم بود لبخندان چو گل گرچه صد چاک از جفا در دامن پاکم زند
6 گر اجل بیند که چون می میرم از یک زخم زود بوسه ها بر خنجر بدخوی بی باکم زند
7 گفتم از جامی چه جرم آمد کزو پیچی عنان گفت دست آرزو تا کی به فتراکم زند