1 ای آنکه ز کنهت همه کس حیرانند دیوانه و دانا به برت یکسانند
2 القصه ز تو غیر تو کس واقف نیست نازم به تقدس تو ای بیمانند
1 عمر شد در کار ناهموار بر باد ای دریغ هیچ روزی روی فردا ناورم یاد ای دریغ
2 می نهم هر دم بهایی بر هوا بیچاره من قصر اعمالم بود بس سست بنیاد ای دریغ
1 امروز که منزلم نصیبین گردید از داغ غمت دلم نصیبین گردید
2 دوری ز سر کوی تو از من دور است اما چه توان کرد نصیبب این گردد
1 آنکه صد فضل بر روان دارد هر که سودای نام آن دارد
2 نام نامی او به بیت اخیر همچو در در صدف مکان دارد