-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که ز دولت و اقبال تو برخورداری برخور از عمر و جوانی که تو در خور داری
2 چون دلت می دهد ای سنگدل عهد شکن بی خطایی که ازین غمزده دل برداری
3 دل نداری و گرت هست دلش نتوان گفت آن مگر آهن و سنگست که در بر داری
4 گفتمش زلف تو در خواب ببینم گفتا این محالست چه سوداست که در سر داری
5 ای به شیرین سخنی خسرو خوبان جهان شور فرهاد چه دانی تو که شکّر داری
6 چون لب و کام من از جام وصالت خشکست دایم از گریه چرا دامن من تر داری
7 چون تو مجموعه لطفی ز چه در شأن جهان بیشتر آیت جورست که از بر داری
8 شاد بادا دلت از من چه غمت خواهد بود تو که در ملک جهان این همه غمخور داری
9 از جهان کام چه جویی دگر ای خام طمع چون همه کام دل دوست میسّر داری