-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جهان کهنه چو نو کرد عادت و خو را به قبله ی عربی آورد عجم رو را
2 شفیع روز قیامت، محمد مرسل که قبله گاه جهان کرده طاق ابرو را
3 شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی کمند وحدت خود همچو موج، بازو را
4 چنان ز مقدم او گشت مضطرب کسری که بوی شیر رسد بر مشام آهو را
5 به دور او فلک خودفروش چند زند؟ ز مهر و ماه عبث بر زمین ترازو را
6 به حشر، دشمنش از سیلی پشیمانی کند چو لاله سیه، کاسه های زانو را
7 غبار رشک که در دل ز شوکت او داشت ز خاک کرده لبالب دهان بدگو را
8 حریف شاهسواری که می تواند شد؟ که هست شیر فلک، گربه ی براق او را
9 اگر حمایت لطفش بود، زیان نرسد چو داغ لاله در آتش وجود هندو را
10 به دور نکهت خلقش، ز شرم در گلشن چو رنگ، پرده نشین کرده است گل بو را
11 ز شوق خاک در اوست کز پی پرواز جبین چو مرغ گشوده ست بال ابرو را
12 مرا چه باک ز عمر گذشته در عشقش ز آب رفته غمی نیست سبزه ی جو را
13 مجردان چه غم از فتنه ی جهان دارند غمی ز باد خزان نیست شاخ آهو را
14 سلیم نامه سیاه است یا رسول الله تو روز حشر شفاعت کن این سیه رو را