عهد پیرانه سری، عشق جوان از حزین لاهیجی غزل 213

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

عهد پیرانه سری، عشق جوان افتاده ست

1 عهد پیرانه سری، عشق جوان افتاده ست جوش ایّام بهارم، به خزان افتاده ست

2 در فضایی که زند موج طلب، حیرت ما کعبه، سرگشته تر از ریگ روان افتاده ست

3 عشق می گویم و چون شمع، لبم می سوزد راز پنهان من امشب، به زبان افتادهست

4 از سر کوی تو نَبوَد رَهِ بیرون شدنم بس که بر روی هم اینجا، دل و جان افتاده ست

5 به ادایی دو جهان دین و دل آرد به کمند پیچ و تابی که در آن موی میان افتاده ست

6 نگه شوخ تو، در خار و خس هستی ما گرمتر از نفس سوختگان افتادهست

7 مد احسان رسا، قامت یار است حزین همه جا سایهٔ آن سرو روان افتاده ست

عکس نوشته
کامنت
comment