1 قدیم و محدث از هم چون جدا شد که این عالم شد آن دیگر خدا شد
1 اگر خورشید بر یک حال بودی شعاع او به یک منوال بودی
2 ندانستی کسی کین پرتو اوست نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست
1 اگرچه خور به چرخ چارمین است شعاعش نور و تدبیر زمین است
2 طبیعت های عنصر نزد خور نیست کواکب گرم و سرد و خشک و تر نیست
1 مکن بر نعمت حق ناسپاسی که تو حق را به نور حق شناسی
2 جز او معروف و عارف نیست دریاب ولیکن خاک مییابد ز خور تاب