عقدهٔ دل واکند زلف گرهگیر از جویای تبریزی غزل 1057

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

عقدهٔ دل واکند زلف گرهگیر کسی

1 عقدهٔ دل واکند زلف گرهگیر کسی بسته ام خود را به پیچ و تاب زنجیر کسی

2 می گشاید بر تنم هر زخم آغوش نشاط بسکه جا کرده است در دل شوق شمشیر کسی

3 در محبت بسکه یکرنگم ز عکس چهره ام صفحهٔ آیینه گردد لوح تصویر کسی

4 گفتگوی اهل غفلت لایق واگویه نیست خواب مخمل کی بود شایان تعبیر کسی

5 می تپد جویا دلم در سینه از جوش حسد تا کجا در خاک و خون غلتیده نخجیر کسی

عکس نوشته
کامنت
comment