1 تکلف میان دو آزاده مرد بود ناپسندیده و سخت خام
2 بیا تا تکلف به یک سو نهیم نه از تو رکوع و نه از من قیام
3 به سنت کنیم اقتدا زین سپس سلام علیکم علیکالسلام
1 دل از خوبان دیگر برگرفتم ز دل نو باز عشقی درگرفتم
2 ندانستم که اصل عاشقی چیست چو دانستم رهی دیگر گرفتم
1 باز کی گیرم اندر آغوشت کی بیارم به دست چون دوشت
2 هرگز آیا به خواب خواهم دید یک شبی دیگر اندر آغوشت
1 ای زلف تابدار ترا صدهزار خم وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
2 خالی نگردد از غم عشق تو جان من تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم