- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مهره روی تو نه در خورد من مسکین بود چه کند بنده چر تقدیر خداوند این بود
2 بر نیامد بهوای دل دیوانه خویش ز آنکه فرهاد نه مرد هوس شیرین بود
3 هر که او روی نکو دید و دل از دست نداد نه دلی داشت به هیچ خبری از دین بود
4 بسکه چشمم ز فراق رخ او اشک فشاند در شب هجر فراغه زمه و پروین بود
5 خاک در دیده این بخت که خفت و نشناخت قدر آن شب که مرا خاک درت بالین بود
6 این همه چاشنی از ذوق لبت بافت کمال ور نه اول سخن او نه چنین شیرین بود