مهره روی تو نه در خورد من از کمال خجندی غزل 519

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

مهره روی تو نه در خورد من مسکین بود

1 مهره روی تو نه در خورد من مسکین بود چه کند بنده چر تقدیر خداوند این بود

2 بر نیامد بهوای دل دیوانه خویش ز آنکه فرهاد نه مرد هوس شیرین بود

3 هر که او روی نکو دید و دل از دست نداد نه دلی داشت به هیچ خبری از دین بود

4 بسکه چشمم ز فراق رخ او اشک فشاند در شب هجر فراغه زمه و پروین بود

5 خاک در دیده این بخت که خفت و نشناخت قدر آن شب که مرا خاک درت بالین بود

6 این همه چاشنی از ذوق لبت بافت کمال ور نه اول سخن او نه چنین شیرین بود

عکس نوشته
کامنت
comment