1 نهم گفت هر کس که از مرگ شاه به شادی قدح زد درین بزمگاه
2 به زودی نهد گام بر گام او به تلخی کشد جرعه جام او
3 بدانسان که برداشت شه زود گام پی هر که مرگ ویش بود کام
1 کیست درعالم ز عاشق زارتر نیست کار از کار او دشوارتر
2 نی غم یار از دلش زایل شود نی تمنای دلش حاصل شود
1 کردی از آشوب گردش های دهر کرد از صحرا و کوه آهنگ شهر
2 دید شهری پر فغان و پر خروش آمده ز انبوهی مردم به جوش
1 بود بلقیس و سلیمان را سخن روزی اندر کشف سر خویشتن
2 هر دو را دل بر سر انصاف بود خاطر از رنگ رعونت صاف بود