شب که رفتی ز برم مونس جان که شدی از جامی غزل 463

شب که رفتی ز برم مونس جان که شدی

1 شب که رفتی ز برم مونس جان که شدی مردم دیده خونابه فشان که شدی

2 بهر مهمانی تو مائده عیش که ساخت وز لب و خط نمک و سبزی خوان که شدی

3 همچو گل خنده زنان رفتی و چون سرو روان گل خندان که و سرو روان که شدی

4 سود چشمی و زیان دل و دین بهر خدای چون برفتی ز برم سود و زیان که شدی

5 من شدم پی سپر هجر ز بس پیری و ضعف تو به آن تازه رخی بخت جوان که شدی

6 راز من فاش شد امروز ز بس گریه و آه تا تو شب محرم اسرار نهان که شدی

7 هیچ برگفته جامی ننهی گوش رضا یا رب اینسان ز سماع سخنان که شدی

عکس نوشته
کامنت
comment