شب که دل اندیشهٔ آن نشتر از جویای تبریزی غزل 553

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

شب که دل اندیشهٔ آن نشتر مژگان کند

1 شب که دل اندیشهٔ آن نشتر مژگان کند همچو طنبورم به تن هر رگ جدا افغان کند

2 شوخ بیباکی مرا از بس به دل افکنده شور قطرهٔ اشکم به دریا گر فتد طوفان کند

3 جوهر تیغت زقرب آن میان بر خویشتن آنقدر ناله که شمشیر ترا سوهان کند

4 عشق را مشکل بود در سینه مخفی داشتن شعله را تا کی کسی در نیستان پنهان کند

5 چون خیال عارضش را دیده بسپارد به دل یوسفی را بی گنه محنت کش زندان کند

عکس نوشته
کامنت
comment