- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب که دل اندیشهٔ آن نشتر مژگان کند همچو طنبورم به تن هر رگ جدا افغان کند
2 شوخ بیباکی مرا از بس به دل افکنده شور قطرهٔ اشکم به دریا گر فتد طوفان کند
3 جوهر تیغت زقرب آن میان بر خویشتن آنقدر ناله که شمشیر ترا سوهان کند
4 عشق را مشکل بود در سینه مخفی داشتن شعله را تا کی کسی در نیستان پنهان کند
5 چون خیال عارضش را دیده بسپارد به دل یوسفی را بی گنه محنت کش زندان کند